چَند ماه پیش:)...
یادمه چند ماه پیش، آخرای تابستون، گوشه گیر بودم، چون همه ی اتفاق ها واسم قابل هزم بود، از همه ی جهان متنفر شده بودم چون تنها بودم، اما وقتی اینجا اومدم همه چی واسم فرق کرد، اولاش سخت بود و باهاشون راحت نبودم و ازشون خجالت میکشیدم ولی بعداً که باهاشون صمیمی شدم، خود واقعیمو پیدا کردم و فهمیدم توی این دنیا کسایی هستن که منو بفهمن و منم بتونم دوستشون داشته باشم و مثله یک خانواده عاشقشون باشم:)
کسی که دیدم رو به دنیا عوض کرد. ساینا:)
کسی که باهاش لبخند رو لبام میاد با اون فرفری هاش. ماندانا:)
کسی که مثله یک مامان واقعی همیشه هوامو داره. غزل:)
کسی که از مرگ دورم کرد و بهم فهموند با مردن هیچی درست نمیشه. نیکیتا:)
کسی که پاک ترین و قشنگ ترین قلب جهان رو داره. سارینا:)
کسی که توی هر حال نگرانمه. دیانا:)
کسی که مثله یک خواهر باهاش درد دل کردم. الناز:)
کسی که باهاش حتیٰ دیوونگی هم قشنگه. ممد:)
کسی که مثله یک بابای واقعی پایس. امیر:)
و کسی که همیشه مثله یک داداش پشتم بود و ازش ممنونم. آرتا:)